گیلاس های دوقلو لای گوش راستم ..



هفدهم آذر سال نود و چهار بود. عمو با خانواده‌اش مهمان خانه آقای پدر شدند. اولش قرار بود چند ماهی مزاحم شوند ولی آن قدر خانه ساختن خرج دارد که سه چهار سال بیشتر طول کشید. بعد از سه چهار سال، در بیست و هفتم شهریور نود و هشت، اسباب‌کشی شان تمام شد و رهسپار آشیانه جدید شدند. خدا پشت و پناه‌شان باشد.


دلم نیامد متن زیر را ثبت نکنم! متن زیر باید در روز عاشورا ثبت می شد که به دلیل کلنجار رفتن با خودم یک هفته دیرتر و در این روز ثبت می شود:

جهانگیر الماسی، همانی که بازی در فیلم "پس از باران" او را به اوج حرفه اش رساند، بعد از سال ها دوری از تلویزیون، در یک حرکت جنجالی در سریالی بازی که کرد که همگان را به وجد آورد! در این سریال ایشان از تختی به تختی دیگر غلت می خوردند. در تخت بیمارستان به صورت بیمارگونه، در تخت خانه به صورت زمینگیر، در تخت مسجد به صورت در حال مرگ و کلی تخت دیگر و حالت سخت دیگر غلت می خوردند! من که از فیلم لذت بردم! خصوصا آن لحظه که ایشان وسط گود نشستند و بقیه دورش راه می رفتند و سینه می زدند و عزاداری می کردند. قشنگ واقعه عاشورا برایم زنده شده بود! لا اله الا الله! مگر می شود این همه زیبایی در یک سریال؟! عجیب است واقعا. عجیب!

 

+کلنجار رفتنم دلیل دارد. دلیلش هم این است که دلم نمی آمد که از ایشان به این صورت متن بنویسم اما باید این ها گفته شود. گفته شود تا هنرمندان بدانند مردم از آن ها انتظار دارند. درست است هشت این هفتاد میلیون ایرانی به لطف پرزیدنت و کابینه جوانش(!) گرو نه شان شده ولی نباید دست به هر کاری هم زد.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود پکیج های رایگان کارتن فروشی کتاب آشپزی سنتی فنی حرفه ای ثبت برند بهشتانه های یک فیلسوف آموزش روتوش عکس - برنامه نویسی بیسیک در اکسل دانلود کتاب های دانشگاهی بیمه روستایی و عشایری فراشبند گود مووی مقالات اجتماعی و حقوقی دکتر پویا منصفی